نوشته شده توسط : مدیرسایت


 



:: بازدید از این مطلب : 379
|
امتیاز مطلب : 12
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
تاریخ انتشار : سه شنبه 3 اسفند 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مدیرسایت

Click to view full size image



:: بازدید از این مطلب : 363
|
امتیاز مطلب : 13
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
تاریخ انتشار : سه شنبه 3 اسفند 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مدیرسایت

 خری آمدبه سوی مادر خویش

که ای مادر چرا رنجم دهی بیش

برو امشب برایم خواستگاری

مگر تو کره ات را دوست نداری؟

خر مادر بگفت ای کره خر جان

تو را من دوست دارم بیشتر از جان

اگر عاشق شوی حرفی ندارم

برایت هر خری خواهی بگیرم

برو پیش همه خرهای خوشگل

یکی را انتخاب کن نیست مشکل

خرک از شادمانی جفتکی زد

کمی عرعر نمود و پشتکی زد

بگفت مادر به قربان نگاهت

فدای آن دو چشمان سیاهت

خر همسایه را عاشق شدم من

به زیبایی نباشد شکل او خر

سپس مادر بگفت پالتو تنت کن

بزرگان محل را تو خبر کن

همه خرها برفتند به طویله

همان گونه که رسم است در قبیله

خران از شورشان عرعر نمودند

زکاه و یونجه کام شیرین نمودند

خر محضر کتاب خود را بگشود

وصال این دو خر را رهنمون کرد

تو ای دوشیزه خر خانم کجایی

به عقد این خر خوشگل در آیی

میان جمعیت یک خر ندا داد

عروس رفته بچینه یونجه از باغ

چنان شور و هیاهویی به پا شد

خر داماد دو لنگش در هوا شد



:: بازدید از این مطلب : 321
|
امتیاز مطلب : 20
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
تاریخ انتشار : سه شنبه 26 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مدیرسایت

زندگی در خوابگاه

 

اولین روزهای خوابگاه

--------------------------------------------------
ساعت ۲ نصف شب(یک اتاق)

--------------------------------------------------
ساعت ۳ نصف شب(کل خوابگاه منهای سرپرست )

--------------------------------------------------
ساعت ۴ صبح هنگام خواب

--------------------------------------------------
وضعیت تحصیل در خوابگاه

--------------------------------------------------
گفت و گوی صمیمانه برسرآماده کردن صبحانه بعد از گذست چند روز

--------------------------------------------------
پایان گفت و گو

--------------------------------------------------
امکانات غذایی در خوابگاه

--------------------------------------------------
طریقه ظرف شستن در خوابگاه

--------------------------------------------------
تبادل نظر بر سر یک مسئله

--------------------------------------------------
تبادل نظر با پیروزی یک نفر پایان میابد!

--------------------------------------------------
و این هم آخر عاقبت زندگی در خوابگاه

دوستای گلم تو خوابگاه بهتون خوش بگذره

 

برای یادآوری مطالب خلاصه ای رو اینجا گذاشتم.کارآموزی خوش  بگذره!!

در اتاق  عمل اتاقي به  نام  پكينگ وجود دارد كه دراين محل وسايل اتاق عمل شسته وپك شده وبه CSR  فرستاده مي شود .

 اتاق عمل يك بخش ويژه و كاملاً استريل مي باشدو به هيچ عنوان همراهان بيمار حق ورود به اين بخش را ندارند .

 

آمادگي بيماران قبل از ورود به اتاق عمل :

×     بيمار بايد حداقل 8 ساعت ناشتا قبل از ورود به اتاق عمل باشد ( بجز موارد اورژانس )

×     ناحيه عمل شيو شده باشد ( بجز ابروها )

×    چنانچه بيمار براي انجام عمل جراحي نياز به وسيله خاصي داشته و اين وسيله نياز به استريل شدن داشته باشد بيماربايد بعداز

تهيه وسيله باهماهنگي با بخش مربوطه، آن را به قسمت استريليزاسيون بيمارستان ( CSR) تحويل دهد .

×    براي ورود به اتاق عمل بيمار بايد لباس مخصوص بپوشد .

×    بيمار بايد فاقد هر گونه شيء فلزي مانند (گوشواره ، النگو ، انگشتر و سنجاق سر و ساعت و … ) باشد .

 

 

مواردي كه بيمار بايد قبل از بيهوشي با متخصص بيهوشي در ميان بگذارد :

1 ) حامله بودن

2 ) بيماري خاص ( بيماريهاي قلبي ، فشار خون ، ديابت، تشنج ،‌ مشكلات تنفسي و … )

3 ) مصرف داروي خاص

4 ) چنانچه قبلاً بعلت عمل خاص تحت بيهوشي قرار گرفته

5 ) سرماخورده بودن

6 ) داشتن دندان مصنوعي

 

در اتاق عمل اعمال جراحي توسط جراحان طبق برنامه و در اتاق معين شده در هر روز انجام مي شود .

 بيمار براي انجام عمل جراحي از بخش مربوطه تحويل گرفته شده و تحت  عمل  جراحي  قرار مي گيرد و بعد از عمل يك ساعت دراتاق ريكاوري

 يا بهبودي مراقبت شده وبعدبه بخش مربوطه تحويل داده مي شود.

 

   CSR :

در اين بخش وسايلي كه نياز به استريليزاسيون دارند استريل مي شوند . اين اتاق ارتباط تنگاتنگي با اتاق عمل دارد چرا كه براي هر عمل نياز

به شان و گان و وسايل جراحي استريل مي باشد و CSR نياز به شان و گان را از رختشوي خانه تحويل گرفته و در بيكسها يا پكهاي استريل به

 اتاق عمل تحويل مي دهد .
 



:: بازدید از این مطلب : 345
|
امتیاز مطلب : 14
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
تاریخ انتشار : سه شنبه 26 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مدیرسایت



:: بازدید از این مطلب : 333
|
امتیاز مطلب : 13
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
تاریخ انتشار : سه شنبه 26 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مدیرسایت



:: بازدید از این مطلب : 357
|
امتیاز مطلب : 15
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
تاریخ انتشار : سه شنبه 26 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مدیرسایت

ملانصرالدین به یكی از دوستانش گفت: خبر داری فلانی مرده؟
دوستش گفت: "نه! علت مرگش چه بود؟"
ملا گفت: "علت زنده بودن آن بیچاره معلوم نبود چه رسد به علت مرگش!"

روزي ملانصرالدين بالاي منبر رفت و يک آيه خواند : " و ما نوح را فرستاديم... " بعد هرچه کرد ادامه آيه را يادش نيامد تا اينکه يکي از حضار گفت : ملا معطلمون نکن.اگه نوح نمي ياد يکي ديگه رو بفرست!!!

 

 

سير تکامل آقا پسرها

سن 14 سالگي : تازه توي اين سن، هر رو از بر تشخيص ميدن . اول بدبختي
سن 15 سالگي : ياد مي گيرن که توي خيابون به مردم نگاه کنن ... از قيافه خودشون بدشون مي ياد
سن 16 سالگي : توي اين سن اصولا راه نميرن، تکنو مي زنن ... حرف هم نمي زنن ، داد مي زنن ... با راکت تنيس هم گيتار مي زنن
سن 17 سالگي : يه کمي مثلا آدم ميشن ... فقط شعرهاشون و بلند بلند مي خونن ... يادش به خير اون روزها که تکنو نبود راک ن رول مي خوندن
سن 18 سالگي : هر کي رو مي بينن تا پس فردا عاشقش ميشن ... آخ آخ ...آهنگ هاي داريوش مثل چسب دو قلو بهشون مي چسبه
سن 19 سالگي : دوست دارن ده تا رو در آن واحد داشته باشن ... تيز ميشن ... ابي گوش ميدن
سن 20 سالگي : از همه شون رو دست مي خورن ...ستار گوش ميدن که نفهمن چي شده
سن 21 سالگي : زندگي رو چيزي غير از اين بچه بازيها مي بينن ... مثلا عاقل مي شن
سن 22 سالگي : نه مي فهمن که زندگي همش عشقه ... دنبال يه آدم حسابي مي گردن
سن 23 سالگي : يکي رو پيدا ميکنن اما مرموز ميشن ... ديدشون عوض مي شه
سن 24 سالگي : نه... اون با يه نفر ديگه هم دوسته ...اصلا لياقت عشق منو نداشت
سن 25 سالگي : عشق سيخي چند؟ ... طرف بايد باباش پولدار باشه... حالا خوشگل هم باشه بد نيست
سن 26 سالگي : اين يکي ديگه همونيه که همهء عمر مي خواستم ... افتخار ميدين غلامتون باشم ؟
سن 27 سالگي : آخيش
سن 28 سالگي : کاش قلم پام مي شکست و خواستگاري تو نميومدم

سير تکامل دختر خانمها


سن 14 سالگي : تا پارسال هر کي بهشون مي گفت چطوري؟ ميگفتن ... خوبم مرسي ... حالا ميگن مرسي خوبم
سن 15 سالگي : هر کي بهشون بگه سلام ... ميگن عليک سلام ... نقاشيشون بهتر ميشه » بتونه کاري و رنگ آميزي
سن 16 سالگي : يعني يه عاشق واقعيند ... فردا صبح هم ميخوان خودکشي کنن ... شوخي هم ندارن
سن 17 سالگي : نشستن و اشک مي ريزن ... بهشون بي وفايي شده ... کوران حوادث
سن 18 سالگي : ديگه اصلا عشق بي عشق ... توي خيابون جلوي پاشون رو هم نگاه نمي کنن
سن 19 سالگي : از بي توجهي يه نفر رنج مي برن ... فکر مي کنن اون يه آدم به تمام معناست
سن 20 سالگي : نه , نه ... اون منو نمي خواست آخرش منو يه کور و کچلي مي گيره ... مي دونم
سن 21 سالگي : فقط سن 27-28 سالگي قصد ازدواج دارن ، فقط
سن 22 سالگي : خوش تيپ باشه ، پولدار باشه ، تحصيلکرده باشه ، قد بلند باشه ، خوش لباس باشه ... آخ که چي نباشه
سن 23 سالگي : همهء خواستگارا رو رد مي کنن
سن 24 سالگي : زياد مهم نيست که چه ريختييه يا چقدر پول داره ، فقط شجاع باشه ، ما رو به اون چيزي که نرسيديم برسونه
سن 25 سالگي : اااااااه ، پس چرا ديگه هيچکي نمي ياد... هر کن ميخواد باشه ، باشه
سن 26 سالگي : يه نفر مي ياد ، همين خوبه ، بله
سن 27 سالگي : آخيش
سن 28 سالگي : کاش قلم پات مي شکست و خواستگاري من نميومدي

 



:: بازدید از این مطلب : 330
|
امتیاز مطلب : 13
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
تاریخ انتشار : سه شنبه 26 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مدیرسایت

پول ميتونه سرگرمي رو بخره اما نه شادي رو.

Money can buy an amusemen

پول ميتونه دارو رو بخره اما نه سلامتي رو.

Money can buy a medicine, but not health


پول ميتونه وسيله آرايش بخره اما نه زيبايي رو.

Money can buy cosmetic, but not beautyt, but n

پول ميتونه خدمتکار بخره اما نه دوست رو.

Money can buy a servant, but not friendot happiness



:: بازدید از این مطلب : 367
|
امتیاز مطلب : 9
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
تاریخ انتشار : سه شنبه 26 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مدیرسایت

 

 

                     















 

 



:: بازدید از این مطلب : 415
|
امتیاز مطلب : 6
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
تاریخ انتشار : یک شنبه 24 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مدیرسایت

این منم، تازه از سر جلسه امتحان بلند شدم،همه چی عادیه هیچ چیز غیر طبیعی نمی بینید،

.

.

پوشک دانشجویان ایزی لایف مخصوص امتحانات!!!

 

به غضنفر میگن تا حالا لو رفتی ؟ میگه نه ، ردیف کن آخره هفته بریم !!!



:: بازدید از این مطلب : 358
|
امتیاز مطلب : 9
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
تاریخ انتشار : یک شنبه 24 بهمن 1389 | نظرات ()

صفحه قبل 1 2 صفحه بعد